Wednesday, March 7, 2007

گفتگويي کوتاه با پرستو دوکوهکي پس از آزادي


سايت ميدان - «پرستو دوکوهکي» را به عنوان يک روزنامه نگار فعال عرصه زنان مي شناسيم. روزنامه نگاري که يکي از پرطرفدارترين وبلاگ ها(زن نوشت) را دارد. براي نوشتن خلاصه فعاليت او مي توان کلي سايت و روزنامه رديف کرد. از مجله زنان گرفته و آخري هايش اعتماد بودند و اعتماد ملي.
پرستو از جمله بازداشت شدگان جلوي دادگاه انقلاب بود که در ساعت 5 بعدازظهر روز 15 اسفند پس از حدود 54 ساعت آزاد شد.
خيلي خلاصه 3 ساعت بعد از آزادي اش با سايت ميدان گفتگو کرد و روند اين مدت و اتفاقاتي که افتاده است را بازگو کرد. صدايش شاد و سرزنده بود. در مدت کوتاه چند دقيقه اي گفتگو بيش از چند تلفن از دوستانش داشت که کوتاه کوتاه حرف مي زد و شاد، سرشار از انرژي. کلي هم مهمان مي آمدند و مي رفتند. صداي قهرمان، انقلابي گفتن ها مي آمد. اما پرستو مي گفت :نه ! انقلابي هايش آن تو هستند هنوز. اگر فرصت بود صد تا سوال مي شد پرسيد. اما همان گزارش بدون وقفه پرستو به خيلي از سوال ها جواب مي دهد.
هر چند او ديگر به اعتصاب غذا نرسيده بود، بهش گفته بودند که مي خواهيم سلولت را عوض کنيم. اما اين عوض کردن برابر بود با آزادي. چرا مسئولان زندان اين طور گفته بودند، پرستو مي گويد:«شايد مي خواستند بقيه بچه ها نفهمند.»
او زياد در جريان اعتصاب غذا هم نبود، چون تصميم گيري ها و يا همان به ديوارها رنگ گرفتن ها برابر بود با زمان هاي بازجويي از او.

پرتم کردند داخل هايس
پرستو ماجرا را از همان اولين ساعت ها مي گويد. از همان دقايقي که آرام جلوي دادگاه انقلاب نشسته بودند :«اولش آرام نشسته بوديم. آنها هم مي آمدند و مي گفتند، مي آييم جمعتان مي کنيم و تهديد مي کردند. ما هم مي گفتيم کاري نداريم منتظر دوستانمان هستيم. بعد يک هايس آمد و يک ميني بوس. همه را به زور بردند سوار هايس کردند. نوبت من شده بود، نگاه کردم ديدم هايس پر است. قدم هايم را آهسته کرده بودم و فکر مي کردم بايد بروم سوار ميني بوس شوم ، حدودا 20 نفر سوار هايس بودند که يک دفعه دستي از پشت يقه ام را گرفت و تو هوا بلندم کرد. من آن وسط دست و پا مي زدم و هر چي تقلا مي کردم فايده اي نداشت. بعد من را پرت کرد داخل هايس. به طوري که بدنم کوفته شد.»
اولش رفتيم عشرت آباد، يک مقدار معطلمان کردند. پليس هاي زن عوض شدند. بعد رفتيم وزرا.»
به جاي دادگاه در هايس
پرستوادامه مي دهد:«در هايس بودم که شادي را ديدم. او وکيل يکي از بچه هايي بود که در آن روز دادگاه داشت. آنها هم ديدند بچه ها را دارند مي برند، دادگاه را رها کرده بودند و آمده بودند. بعدش بچه هاي ديگر را هم ديدم »
شادي صدر وکيل پرونده شهلا انتصاري است.
همه در 2 تا اتاق
ساختمان منکرات در خيابان وزرا حالا ديگر تابلو ندارد. حجم آدم ها، مردان و زناني که منتظر ايستاده اند، يا ماشين هاي پليسي که هر چند وقت يک بار مي ايستد و تعدادي خانم را با آرايش هاي ماسيده يا با مانتوهاي مشکي کهنه بر روي لباس هايي نامتعارف از نظر ماموران سوار و پياده مي کند، از نشانه هاي شناسايي اين بناي سنگ سفيد است. اما اين بار اين ساختمان مهماناني نامتعارف و متفاوت با بقيه داشت. زناني با ظاهرهاي معمولي بيشتر شبيه کارمندان و دانشجويان. 33 نفري که در جلوي دادگاه انقلاب بازداشت شده بودند، در 2 اتاق در کنار هم قرار گرفته بودند. پرستو مي گويد:«براي اين که پرونده اي در آنجا تشکيل دهند، ازهمه مان بازجويي کردند، با يکي دو سوال که چرا گرفتنمان و براي چي آنجا هستيم.»
پرستو ادامه مي دهد:«آنجا منتظر بوديم .طرف هاي ساعت 8 بود که ما را بردند سوار ماشين کردند»
مي پرسم گفتند شما را کجا مي برند. پرستو مي گويد:«گفتند ديگر از اين کارها نکينيد. مي خواهيم آزادتا ن کنيم. من که تجربه استاديوم آزادي را داشتم؛ دروغ گفتنشان مثل روز روشن بود. بعد ما را بردند اوين»
پرستو راست مي گفت در تجمع 10 اسفند84 جلوي درب غربي استاديوم آزادي تعدادي از دختران با روسري هاي سفيد مي خواستند به تماشاي ديدار تيم ملي با کاستاريکا بروند.چند مامورنيروي انتظامي با يک اتوبوس قديمي مي آيد و به آنها قول مي دهد که از درشرقي آنها را به داخل ببرد. سوار شدن همه همان و ترساندن و ارعاب کردن همان. آنها را 30 – 40 دقيقه در شهر مي گردانند و بعد در خيابان رهايشان مي کنند عده اي دوباره برمي گردند و بليت هايشان را از درخت آويزان مي کنند.
چشم بند ها را با خشونت بر چشم ها مي گذاشتند
حدود 33 نفر با ماشين ها به زندان اوين برده مي شوند. پرستو مي گويد:«خيلي رفتارشان با ما تحقير آميز بود، چشم بند مي زدند و چون بچه ها قبول نمي کردند مي گفتند غيرقانوني و شکنجه است، با خشونت چشم بند را بر چشمانشان مي گذاشتند. در تمام مدت پذيرش هم صداي دعواي نوشين و پروين و سوسن را با نمي دانم بازپرس يا قاضي پرونده مي شنيديم. بلند بحث مي کردند و داد و بيداد مي شنيديم. انگار مي خواستند ما را بترسانند»
انتصاري در سلول انفرادي
از همان ابتداي ورود به زندان اوين يا همان بند 209 معروف، شهلا انتصاري را جدا مي کنند و به سلول انفرادي مي برند. دوکوهکي مي گويد:«تا وقتي که من آزاد شدم هم در آن سلول بود» شادي صدر وکيل او هم در بازداشت است.
بازجويي در نيمه شب :4 ساعت
اين 33 نفر را در اتاق هاي چند نفره پخش مي کنند. ساعت کمي از 11 گذشته است. پرستو مي گويد:«من با ژيلا بني يعقوب، فريده انتصاري و محبوبه حسين زاده در کنار هم بوديم. هنوز نيم ساعت نبود که نشسته بوديم من را صدا کردند.»
پرستو را به داخل مي برند، چشم بند بر چشمانش مي زنند و او را رو به ديوار مي نشانند. اعتراضات پرستو در مورد چشم بند و اين که اين کار غيرقانوني است، چنين جواب داده ميشود که:«مي تواني چشم بند را بر داري» او هم چشم بند را بالا مي برد.
سوال اول در مورد بيوگرافي و سوال دوم درباره فعاليت هاي سياسي و اجتماعي است. پرستومي گويد:«گفتم من فعاليت سياسي نداشتم. خيلي سرم درد مي کرد. سوال ها را نمي توانستم جواب دهم. »
او را به بهداري مي برند، آمپول مي زنند و دوباره بر مي گردانند. بازجويي با اين جملات آغاز مي شود:«خوب حالا بيا با هم گفتگو کنيم»
پرستو اصرار مي کند بدون چشم بند و به صورت رو در رو باشد. طرف مقابل هم قبول مي کند«تا ساعت حدود 3.5 طول کشيد. کل چيزهايي که نوشتم 2 صفحه نبود. بيشتر او صحبت مي کرد و به نوعي مشغول ارشاد کردن من بود. استدلال مي کرد که چرا اين کار غلط است و کار بهتر از نظرش کدام است.»
بعد از تفهيم اتهام جرم نوشته شد و پرسيده شده بود که چه دفاعي داريد. پرستو مي گويد:«نوشتم اين ها را قبول ندارم. من روزنامه نگارم و براي تهيه خبر رفته بودم. تجمع هم طبق اصل 27 قانون اساسي غيرقانوني نبوده است. »
اينها را پايين ورقه نوشتم. برايم نوشتند که 50 ميليون وثيقه لازم است. پرستو مي گويد:«گفتم نمي دانم پدر و مادر هم چيزي را دارند. بايد زنگ بزنم ازشان بپرسم»
تک نويسي
ماجراي تک نويسي ها هميشه در بازجويي ها وجود داشته است. اين بار از پرستو مي خواهند درباره شادي صدر، محبوبه عباسقلي زاده، نوشين خراساني و پروين اردلان، شهلاانتصاري و رضوان مقدم تک نويسي کند. اما او آنها را آن قدر نمي شناخته است، خيلي از آنها را براي بار اول مي ديده است. پرستو مي گويد:«اطلاعات خاصي درباره شان نداشتم. چيزي ننوشتم»
«زن نوشت» پرينت شده بود
پرستو صبح زود طرف هاي ساعت 8 تقاضا مي کند که بازجويش را ببيند. به مسئول بند مي گويد بايد نکته اي را بگويم. ساعت 10:30 او را مي برند. اما مسئول دوم کس ديگري است. اين بار کل مطالب وبلاگش را پرينت گرفته بودند و زيردست آن فرد بوده است. پرستو مي خواسته است تا پيگيري وثيقه را انجام دهد. اما اين بار حتي به او اجازه داده نمي شود که چشم بندش را بردارد، اما با همان چشم بند رودر رومي نشيند. اين بار درباره محبوبه عباسقلي زاده هم صحبت مي شود. پرستو مي گويد:«گفتم من قرار بود شما را ببينم. مي خواهم زنگ بزنم ببينم خانواده ام توان پرداخت اين وثيقه را دارند؟»
پرستو جواب مي شنود:«احتياجي نيست . بدون وثيقه آزاد مي شوي»
اما اين آزادي يک روز و نصفي بعد به او داده مي شود.
در سلول بوده که شماره تلفن را مي گيرند که از پدرش بپرسند، فيش حقوقي بياورد بگذارد. همان شب البته زنگ مي زنند و امروز صبح قرار کفالت گذاشته مي شود . پرستو بعد از ظهر آزاد مي شود.
يک ساعت کوبيدن براي تلفن
کارها در آن بند که همه بودند، هاهنگ پيش مي رود. بعضي مسايل با فرياد زدن به گوش همه مي رسيده است. امروز صبح هم که اجازه تلفن داده نمي شده است ، يک ساعت به درها کوبيدند تا اجازه داده شود.

تلفن ممنوع
هر چند بازهم شهلا انتصاري ، سوسن طهماسبي و شادي صدر و محبوبه عباسقلي زاده امکان تلفن زدن پيدا نکردند.
اعتصاب غذا تا آزادي
پرستو زياد در جرين اعتصاب غذا نبوده است. چون همان موقع هايي که اين تصميم به وسيله داد زدن اعلام مي شده است، مشغول بازجويي بوده است. او مي گويد:«راستش به اعتصاب غذا نرسيدم. فکر مي کنم از سلول نوشين اينها شروع شد و به بقيه اطلاع داده شد. خيلي ها ناهار نخوردند و مي خواستند شام هم نخورند»
آنها مي گفتد:«اعتصاب تا آزادي»

همه تفهيم اتهام شدند
در فاصله 24 ساعت بعد از بازداشت به همه آنهايي که گرفته بودند تفهيم اتهام شده است. پرستو اين موضوع را مي گويد و اشاره مي کند:«همه را تا 10 شب فردايي که آوردند اوين تفهيم اتهام کردند.»انگار آنها خيلي سعي داشتند کارشان قانوني باشد. به همه تقريبا همان قرار وثيقه 50 ميليوني را گفته بودند.

آزاد مي کنند و نمي کنند
پرستو درباره آزاد شدن بقيه مي گويد:«بعيد نمي دانم چند نفر ديگر را هم به مرور آزاد کنند. وقتي داشتم بيرون مي آمدم، گفتند به آن سه نفر هم بگوييد. اما حتما عده اي را نگه مي دارند پس از 8 مارس آزاد کنند» حدس پرستو درست است سه نفر ديگر هم در شرف آزادي هستند:«زينب پيغمبرزاده»،«ناهيد کشاورز» و «سميه فريد».

No comments: